اگر بيايي، چشمهايم را سنگفرش راهت خواهم كرد
تو مي آيي و در هر قدم، شاخه اي از عاطفه خواهي كاشت
و قاصدکي را آزاد خواهي كرد.
تو مي آيي و روي هر درخت پر شكوه لانه اي از اميد براي
كبوتران غريب خواهي ساخت.
تو مي آيي در حالي كه دستهايت پر از گلهاي نرگس است
تو دل سرد يكايك ما را با نواهاي گرمت آفتابي مي کني
و كعبه عشق را در آنها بنا خواهي كرد.
تو مي آيي و دست نوازش بر سر ميخك هايي
خواهي كشيد كه باد كمرشان را خم كرده است.
تو حتي بر قلب كاكتوسها هم رنگ مهرباني خواهي زد
پدیدآونده:عليرضا محرابي